چهارشنبه 31 فروردین 1390
ایمیلی از یک دوست.. با تشکر از او.. و البته با کلی حذف و اضافه و تغییرات سبکشناسانهی !!! آقای واحدی گرامی در وبلاگ لبگزه در تعریف سادهی مکاتب بشری روز
سوسیالیسم: دو گاو دارید، یکی را نگه میدارید و دیگری را به همسایه، فقط نشان میدهید.
کمونیسم: دو گاو دارید، دولت هر دو آنها را میگیرد تا کمی شیر به شما بدهد.
فاشیسم: دو گاو دارید، شیر را به دولت میدهید، دولت آن را به خود شما میفروشد.
کاپیتالسم: دو گاو دارید، شیر هردو را میدوشید و دور میریزید تا قیمتها همچنان بالا بماند.
نازیسم: دو گاو دارید، دولت به سوی شما تیراندازی میکند و هر دو گاو را میگیرد.
آنارشیسم: دو گاو دارید، گاوها شما را میکشند و همدیگر را میدوشند.
سادیسم: دو گاو دارید، به هر دوی آنها لگد میزنیدو خودرا در میان ظرف شیرها میاندازید.
آپارتاید: دو گاو دارید، شیر گاو سیاه را به سفید میدهید ولی گاو سفید را نمیدوشید.
بوروکراسی: دو گاو دارید، برای دوشیدنشان هر روز خدا هفده فرم در سه نسخه پر میکنید ولی وقت ندارید شیرشان را بدوشید.
ایده آلیسم: دو گاو دارید، شما مسابقه فوتبال تماشا میکنید و همسرتان آنها را میدوشد.
رئالیسم: دو گاو دارید، همسرتان سریال همسران را میبیند و شما گاوها را میدوشید.
رمانتیسم: دو گاو دارید، هی عاشق هم میشوند و هی به هم میزنند.
طالبانیسم: دو گاو دارید، به آنها شلوار میپوشانید و گاو ماده را نمیدوشید. قبیح است و حرام.
فمینیسم: دو گاو دارید، نه حق دارید شیر گاو ماده را بدوشید و نه حق دارید او را به گاو آهن ببندید.. این هردو وظیفهی گاو نر است.
پلورالیسم: دو گاو نر و ماده دارید، از هر کدام شیر بدوشید فرق نمیکند.
لیبرالیسم: دو گاو دارید، آنها را نمیدوشید چون آزادیشان مهمتر از شیرشان است.
دموکراسی: دو گاو دارید، از همسایهها رای میگیرید که آنها را بدوشید یا نه.. البته شما کار خودتان را میکنید.
سکولاریسم: دو گاو دارید، پس نیازی به خدا نیست.
قرائتهای مختلف (هرمنوتیک): دو گاو دارید، یکیشان تخم میگذارد و دیگری ارزن در دهان گوسالهاش میگذارد.. چون قرائتشان از زایمان و شیر دادن متفاوت است.
روشن فکری: دو گاو دارید، هر دو را میفروشید و به جای آنها یک گاو نو میخرید.
گفتگوی تمدنها: دو گاو دارید، ماع.. ماااااااااااااع
جنگ تمدنها: دو گاو دارید، کی میاد به جنگ من به جنگ شاخ تیز من؟
عملگرایان: دو گاو دارید، بدهید به ما فوری میشوند شش تا.
شعارگرایان: دو گاو دارید، اما بگویید ده تا فیل داریم.. کی به کیه؟
فتنهگران: دو گاو دارید، اما سطل آَشغال خیلی زیاد است.
الا ای پاسدار انقلاب کشور عشق
نام نیکویت همیشه ثبت، اندر دفتر عشق
تو کردی اقتدا در عزت و ایثار به آن کس
که هستی اش فدا بنمود و گردید مظهر عشق
ولادت امام حسین(ع) و روز پاسدار مبارک باد
*****
به هر طرف نگری جلوه ی جمال خداست
ادب کنید که میلاد سید الشهداست
گرفته ختم رسل روی دست آینه ای
که در صحیفه ی او صورت خدا پیداست
ولادت امام حسین بر شما مبارک
*****
سوم شعبان، ولادت فرخنده مهتر جوانان بهشت و آموزگار شهادت،
امام حسین (ع) مبارک و خجسته باد . . .
*****
میلاد حسین و سوم شعبان است
خورشید ولایت از افق تابان است
اى کشور جمهورى اسلام،حسین
داماد عزیز ملت ایران است
*****
صفا گرفته دلم از صفای ثارالله
نوای مرغ دلم در نوای ثارلله
زصبح روز ولادت نه صبح روز ازل
پریده مرغ دلم در هوای ثارالله
*****
میلاد حسین شادى دلها شد
امید دل پیامبران پیدا شد
اینک بسویش برو که فردا دیر است
کز آمدنش در شفاعت وا شد
*****
فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال
هم محمد هم امیرالمؤمنین هم مجتباست
چشم ثاراللهیان روشن به میلاد حسین
کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست
*****
گرامی باد روز پاسدار، بر سربازان اسلام
که با پرچمداری آرمان های اباعبدالله(ع) تفسیرگر راه حسینند.
ولادت امام حسین(ع) و روز پاسدار مبارک باد
*****
امروز که بلبلان ترنم کردند
با یکدیگر از عشق تکلّم کردند
چون غنچه و گل على و زهرا از شوق
بر روى حسین خود، تبسم کردند
*****
اى آنکه ترا حُسن خداداد بُود
میلاد تو جلوه گاه ایجاد بُود
ما را به نگاه لطف خود شادان کن
امروز که قلب فاطمه،شاد بُود
*****
خدا به ختم رسل کشتی نجاتی داد
که پیش وسعت او گم هزار ها دریاست
در انبیا و رسل در ائمه تنها اوست
که خاک تربتش از بهر درد خلق دواست
رسول گفت حسین از من است و من زحسین
نبی حسین و حسین اش همان رسول خداست
*****
میلاد حسین نوگل زهراشده امشب
گیتى ز رخش طور تجلا شده امشب
ده مژده ى جانبخش بعالم ز قدومش
زیرا که در رحمت حق واشده امشب
*****
گرامی باد روز پاسدار بر آنان که از جنس شهیدان و هم پیمان با حسین(ع)
و از نسل فصل سرخ استقامتند.
ولادت امام حسین(ع) و روز پاسدار مبارک باد
*****
برو به صفحه بعد
یک ایده!
باز هم مزاحم شدم! ولی یه خورده تحمل کنید , ضرر نمی کنید ان شاءالله!
ایده های ما می تواند جرقه ای باشد برای کارهای بزرگ,
اگر این را بپذیریم پس باید باور کنیم که کارهای انجام شده یک روز انجام نشده بودند و در مرحله ایده بودند,
بعضی از ایده ها متأسفانه به مغز بعضی ها الهام میشه که یا پیش خودشون می مونه و علیرغم اینکه خیلی هم خوب و مهم هستند فراموش می شن,
من هم یک ایده دارم!
بیایید ایده ها را یک جا جمع کنیم و هر کی ایده می خواد فقط برای اینکه فکر می کنیم خوب و مهمند و دوست داریم اجرایی بشن , ایده ها را مفتی به همه نشون بدیم! چطوره؟
فعلا من یک ایده دادم, و می خوام از خودم شروع کنم.
در این وبلاگ بخشی را به ایده ها اختصاص دادم و از این به بعد هر چی ایده بنظرم خوب آمد مختصر و مفید بهتون میگم. دوست دارم یکی پیدا بشه به فکر بیفته و اونارو اجرایی کنه!
تا حالا یک هیچ به نفع من, شما هم ایده بدین, نشونی من: sednasser@gmail.com
بازم مزاحم شدم!
آخه یک ایده دیگر دارم. تا حالا فکر کردید اگر یه روزی نفتمون تموم بشه چه بلایی به سرمون میاد؟
من فکر کرده ام. یادتون میاد زمان جنگ به ما اسلحه و مهمات نمی فروختند؟ مجبور بودیم به هر قیمتی که شده با چنگ و دندون از آب وخاک و ناموسمون دفاع کنیم؟
از همون روز تصمیم گرفتیم هر طوری شده خودمون از همه چی مون دفاع کنیم و حتی امروز به جایی رسیدیم که اسلحه متنوع می سازیم . و وارد دنیای رو کم کنی هم شده ایم!
انرژی هم همینه! یه روزی تموم میشه! باور نمی کنید؟ یه سری به کشور هایی که ندارند بزنید. ببینید بیزین لیتری چنده!
راستش کشور ما کشور آفتاب و باده! میگی نه ؟ سری به منجیل بزن ببین چند تا پنکه بزرگ دارن دائما می چرخند؟
شنیدم جهاد دانشگاهی تبریز نیروگاه برق هیبریدی ساخته که از باد و نور خورشید برق ذخیره می کنه!
هیچ می دونید اگر یکی از کشور های اروپایی جای ما بودند و این همه آفتاب و باد مفتی داشتند تا حالا تمام انرژی شونو از اونجا تهیه می کردند و یک ریال هم نفت از ما نمی خریدند؟
خوب چرا از حالا به فکر نباشیم؟ آقا ما بگیم؟:
1 - با ایجاد نیروگاه هیبریدی در چندین ایستگاه بین راههای راه آهن قطار تهران مشهد و امثال این مسیرها را برقی (هیبریدی) کنیم؛
2 - تمام بیابونهای ما منبع انرژی خورشیدی اند. پس تا اونجایی که می تونیم از این مساحت بیکار استفاده کنیم و سلول و پنل های آفتابی بکاریم و برق مفت درو کنیم!
3 - ساختمانهای بلند شهرها هر کدوم با یک سیستم برق هیبدیدی روزها برق را ذخیره و شبها مصرف کنند و سر برج پول برق ندهند! اضافه شم به بغل دستی بفروشیم!
4 - تازه اگر ماشینهامونم برقی باشند شب شارژشون کنیم و روز باهاشون تخته گاز بریم! هوا رو هم آلوده نکنیم!
5 - همه شو که نباید من بگم! چند تا هم شما بگید. نظر بدهید رو گذاشتن برای چی؟!!!
چند جمله به یاد سپردنی!
گاهی وقتها دلمون می گیره! یکی از بزرگان درمان ارائه داده, میگه هر وقت دلتون گرفت نکته های لطیف و خوب بخونین.
من هم این چند نکته را تقدیم می کنم . ببخشید مزاحم شدما!
همیشه حرفی را بزن که بتوانی بنویسی، چیزی را بنویس که بتوانی امضایش کنی و چیزی را امضا کن که بتوانی پایش بایستی.
- آنانکه تجربههای گذشته را به خاطر نمیآورند محکوم به تکرار اشتباهند.
- وقتی به چیزی میرسی بنگر که در ازای آن از چه گذشتهای.
- آدمهای بزرگ شرایط را خلق میکنند و آدم های کوچک از آن تبعیت میکنند.
-آدم های موفق به اندیشههایشان عمل میکنند اما سایرین تنها به سختی انجام آن میاندیشند.
- گاهی خوردن لگدی از پشت، برداشتن گامی به جلو است.
- هرگز به کسی که برای احساس تو ارزش قایل نیست دل نبند.
-همیشه توان این را داشته باش تا از کسی یا چیزی که آزارت میدهد به راحتی دل بکنی.
- به کسانی که خوبی دیگران را بیارزش یا از روی توقع میدانند، خوبی نکن و اگر خوبی کردی انتظار قدردانی نداشته باش.
- قضاوت خوب محصول تجربه است و از دست دادن ارزش و اعتبار محصول قضاوت بد.
-هرگاه با آدمهای موفق مشورت کنی شریک تفکر روشن آنها خواهی بود.
- وقتی خوشبخت هستی که وجودت آرامش بخش دیگران باشد.
- به خودت بیاموز هرکسی ارزش ماندن در قلب تو را ندارد.
-هرگز برای عاشق شدن دنبال باران و بابونه نباش، گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچهای می رسی که زندگیت را روشن میکند.
- هرگاه نتوانستی اشتباهی را ببخشی آن از کوچکی قلب توست، نه بزرگی اشتباه.
-عادت کن همیشه حتی وقتی عصبانی هستی عاقبت کار را در نظر بگیری.
- آنقدر به در بسته چشم ندوز تا درهایی را که باز میشوند، نبینی.
- تملق کار ابلهان است.
- کسی که برای آبادانی میکوشد جهان از او به نیکی یاد می کند.
- آنکه برای رسیدن به تو از همه کس میگذرد عاقبت روزی تو را نیز تنها خواهد گذاشت.
- نتیجه گیری سریع در رخدادهای مهم زندگی از بیخردی است.
-هیچ گاه ابزار رسیدن به خواسته دیگران نشو.
- از قضاوت دست بکش تا آرامش را تجربه کنی.
- دوست برادری است که طبق میل خود انتخابش میکنی .
کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را
اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر
و هدیهها، معنی عهد و پیمان نمیدهند.
کم کم یاد میگیری
که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه
منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی
که محکم باشی پای هر خداحافظی
یاد میگیری که خیلی میارزی
دارم می میرم
اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت :حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: من رفتنی ام!
گفتم: ینی چی؟
گفت: دارم میمیرم
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برا همه جونا و آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز وخوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و
قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
هم کفرم داشت در میومد وهم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی
مارفتنی هستیم کی ش فرقی داره مگه؟ باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد !!!
گرگ درون
گفت دانایى که گرگى خیره سر هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جارى است پیکارى بزرگ روز و شب مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست
اى بسا انسان رنجور و پریش سخت پیچیده گلوى گرگ خویش
اى بسا زور آفرین مردِ دلیر مانده در چنگال گرگ خود اسیر
هرکه گرگش را دراندازد به خاک رفته رفته مىشود انسان پاک
هرکه با گرگش مدارا مىکند خلق و خوى گرگ پیدا مىکند
هرکه از گرگش خورد دائم شکست گرچه انسان مىنماید ، گرگ هست
در جوانى جان گرگت را بگیر واى اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیرى گرکه باشى همچو شیر ناتوانى در مصاف گرگ پیر
اینکه مردم یکدگر را مىدرند گرگهاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند گرگها فرمان روایى مىکنند
این ستمکاران که با هم همرهند گرگهاشان آشنایان همند
گرگها همراه و انسانها غریب با که باید گفت این حال عجیب
فریدون مشیری
هر وقت توی زندگی به یه در بزرگ رسیدی که روش یه قفل بزرگ بود نترس و نا امید نشو!!! چون اگه قرار بود باز نشه جاش یه دیوار میذاشتن